جادوی زندگی |
غرور نزاشت بهت بگم قد خدا دوست دارم حالا نشستم یه گوشه دارم ستاره می شمارم تنهایی عین یه تبر شکسته برگ و ریشمو سوزونده آفت غرور از حالا تا همیشمو اگه بهت گفته بودم حالا تو مال من بودی من تو خیال تو بودم تو تو خیال من بودی یه خلوت ساکت و سرد انگار اسیرمون شده نمی شه فکر دیگه کرد ما خیلی دیرمون شده تو رفتی و حالا دیگه اونور دنیا خونته انگار نه انگار که کسی اینور آب دیوونته تقدیر هردومون بوده ما عشقو نشناخته بودیم فقط یه قصر کاغذی تو رویامون ساخته بودیم
[ یکشنبه 89/1/22 ] [ 4:24 عصر ] [ چشم آبی ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |