جادوی زندگی |
هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟" هیزم شکن جواب داد: "نه" فرشته دوباره... دوباره، هیزم شکن جواب داد: "نه". فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر آهنی برگشت و پرسید: آیا این تبر توست؟ جواب داد: آره. فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به اوداد و هیزم شکن خوشحال روانه خونه شد. روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی همان رودخانه. هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟ اوه فرشته، زنم افتاده توی آب. فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید: زنت اینه؟ هیزم شکن فریاد زد: آره! فرشته عصبانی شد. " تو تقلب کردی، این نامردیه "
اما فرشته، من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم، و به همین دلیل بود که این بار گفتم آره. [ یکشنبه 89/10/26 ] [ 4:19 عصر ] [ چشم آبی ]
[ نظر ]
یک زوج انگلیسی در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران کوچیک رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودن. هر کدومتون می تونین یک آرزو بکنین. خانم گفت: اووووووووووووووووه ! من می خوام به همراه همسر عزیزم، دور دنیا سفر کنم. پری چوب جادووییش رو تکون داد و ...اجی مجی لا ترجی دو تا بلیط برای خطوط مسافربری جدید و شیک QM2در دستش ظاهر شد.
مرد با چشمانی گریان بدنبال همسرش با پشتی خمیده می دوید و می گفت : من عاشقتم !!! حتما پیرمرد این جمله حکیم ارد بزرگ رو نشنیده بود که : مردی که همسرش را به درشتی بیرون می کند ، به اشک به دنبالش خواهد دوید .
[ دوشنبه 89/10/20 ] [ 4:49 عصر ] [ چشم آبی ]
[ نظر ]
غرور نذاشت بهت بگم قدخدا دوست دارم حالا نشستم یه گوشه دارم ستاره می شمارم تنهایی عین یه تبر شکسته برگ و ریشمو سوزونده افت غرورازحالا تا همیشمو اگه بهت گفته بودم حالا تو مال من بودی من توخیال تو بودم توتو خیال من بودی کاشکی میون من و تو اون روزا حصارنبود هیچی میون ما بجز دلای بی قرار نبود انگار که تقدیر نمی خواست ما در کنار هم باشیم منم بهار تو باشم توام بهار من باشی یه خلوت ساکت و سرد انگار اسیرمون شده نمی شه فکر دیگه کرد ما خیلی دیرمون شده تو رفتی و حالا دیگه اونور دنیا خونته انگار نه انگار که کسی این ور اب دیونته تقصیره هر دومون بوده ما عشق رو نشناخته بودیم فقط ی قصرکاغذی تو رویامون ساخته بودیم باید یکی از ما دو تا غرور رو میزاشت زیر پا آروم به اون یکی می گفت یه عاشق واقعی باش جدایی دستای ما یه اتفاق ساده نیست کاش تو دنیا هیچکسی قربونی غرور نشه راه دو تا پرنده کاش هیچ روزی از هم دور نشه
[ دوشنبه 89/10/6 ] [ 10:39 صبح ] [ چشم آبی ]
[ نظر ]
وقتی کسی رو دوست داری حاضری جون فداش کنی
حاضری دنیا رو بدی فقط یه بار نگاش کنی
به خاطرش داد بزنی، دروغ بگی رو همه چی خط بکشی
حتی رو برگ زندگی خیلی چیزا رو میشکنی تا دل اونو نشکنی
حاضری مردم همشون تورو با دست نشون بدن
دیوونه های دورگرد واسه تو دست تکون بدن
حاضری هرجا که باشی به خاطرش گریه کنی
بگی که محتاجشیو به شونهاش تکیه کنی
وقتی کسی تو قلبته حاضری دنیا بد باشه
فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه
وقتی کسی رو دوست داری صاحب کلی نعمتی
نزار که از دستت بره این گنج خیلی قیمتی
[ دوشنبه 89/10/6 ] [ 10:21 صبح ] [ چشم آبی ]
[ نظر ]
کاش هنوزم همه رو 10 تا دوست داشتیم چه کسی می داند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی؟ [ یکشنبه 89/10/5 ] [ 1:21 عصر ] [ چشم آبی ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |